به غصه مبتلایم یا که محکوم؟ به غصه مبتلایم یاکه محکوم
به بارش هاىچشمم زنده هستم ضربان دلم یک ریتم دارد پرازدرداست که باخودتیردارد بیایدیانیایداین نفس ها به دل شرمندگى ازیاردارد دلم اصلاندانست که بجزتو غمى در حد بغض و گریه دارد به حدىباغمت مأنوس گشتم که تفسیرتمام غصه هابوى تو دارد میان گریه هایم روضه خواندم که عباست نبود و بى پناه ماند همان دختر که از داغ سر تو رجز نخوانده راهى خدا شد دلم یادت کند گریه به راه است تمام اشک ها داغ است ز داغت زبس ازدخترت گفتم که اینک گرفتارغم ودردسه سالم چوطفلت کودکى نوپانیستم ولىلک زددلم بهربابایم حالافهمیده ام بىبىچه دیده که پروازوپریدن شدنصیبش حالافهمیده ام باباندیدن غصه داراست ولىرأس پدردیدن گران است دلم ازداغ ودردهابیکران است تمام اعتقادم زیرخاک است توگنجىدرمیان این زمینى که خاکش محترم گشته به نامت توشش ماهه به روىدست نشاندى به زیرلب به سوى رب چه خواندى که عالم دیدخجل ازخیمه هستى ولىراضى به تقدیرخدایى زمانىکه زاکبردل بریدى بدون شک فغان کبریارامىشنیدى زقاسم وابالفضل من نگویم بگو داغ امانت رابه گوشم ولىآقاکه اشک رب درآمد زتن جان من عاشق درآمد به لرزه آمده عرش الهى فغان وناله ىزهرادرآمد محمددربهشت عمامه برداشت به روىتل خواهرت زینب نفس داد شهیدان درحرم بىتاب گشتند زمانىکه زپیکرسرجداشد |
|