جان را بگیر جان را بگیر
آخر در این غم مانده ام
گاهی بهاری نو بزن
آخر در این جا غربت است
صحرای دل ها را ببین
آخر امامم تشنه است
ساقی که رفت تنها شده
این غم توانش می برد
این غم، غم آخر شده
دیدی که زهرا آمده
دیشب کنار خواهرش
امشب به پیش مادرش
دیشب توانم بوده است
امشب که جان ها می برد
دریای لب تشنه ببین
تنها فتاده بر زمین
دیشب امامم رفته است
امشب تو این جان راببر
این دل فغانی تازه داد
آن شب که من عاشق شدم
دریای بی پایان ببین
این خاروهم او دیده است
توسط: محب الحسین| یکشنبه 89/6/28 | 5:7 عصر |
+ | موضوع:
| نظر