دگر بس نیست که بابا باشد و طفلان همگی دل حزین
دگر بس نیست سحر باشد و مردم در میان شب
دگر بس نیست خورشیدی به پشت ابرها باشد
چه بارانیست می آید گمانم گریه ی خورشید به روی ما می بارد
دگر بس نیست که در عالم عدالت حق و خوبی غائب و
ظلم و جور عصیان حاضر هر مجلس باشد
دگر بس نیست دوری
نمی گم انتظار چون انتظاری در کار نیست
چرا! گاهی یکی یادی ز مولا می کند
حاضران از خجلت خود بحث را عوض می کنند
اگر روزی کسی غیبت کند حاضران علت می خواهند ز او
فوری و بی فوت وقت نصرت می دهند به او
ولی این کیست که غائب است
چرا در غیابش همه ساکتند؟
چرا بی آشنایان یادی ز آنها می شود
این کیست که بی یادی ز او مجلسی پایان رسد
این کیست که هنوز نمیدانیم!
چرا غائب؟
چرا تنهاست؟
چرا بی یاور است قرن ها؟
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر
توسط: محب الحسین| دوشنبه 90/4/20 | 12:48 عصر |
+ | موضوع:
| نظر