السلام علیک یا سکینه بنت الحسین سلام الله علیها
کاش بودی تا برای رفتنم ماندن را باعث ماندن کنی//کاش بودی تا برای معجرم دست خود را سایه ی معجر کنی//کاش می بودی عموی بی نظیر دشمنت با تازیانه برد مرا//بین سیل غصه ها و ناله ها صحبت دست و عمود آزرد مرا//کاش می بودی پناه آسمان آن زمان کز ناقه افتاد خواهرم //کودکان تشنه ی اهل حرم//تا هنوزم چشم براه آب و مشک//در میان آسمان ها ای عمو//در پی رد علم گم گشته ام//پیکرت که بر حرم نزدیک نشد// ای عمو خواب تو را می طلبم//پای من تاول زده دیگر توان غصه نیست//درد دل های رقیه جان من آتش زده دیگر توان داغ های تازه نیست//سخت سخت است تا بمانی من روم//دور دور است کربلا تا کوفه و شام و خرابه با قدم//هر دو دستم بسته بود پایم پر از آبله بود//گر نبود عمه برای ماندنم//در همان شب با رقیه تا خدا پر می زدم//مانده ام اما توان زندگانی بی تو نیست//زندگانی بی در معنای طوفان می دهد//ای عمو باشد برو پیشم نیا//لیک بدان با یاد تو من مانده ام |
|